تابستان سال ۶۱ بود و اعزام نیروی عملیات رمضان! بچه های رزمنده همه در مسجد امام خمینی جمع شده بودیم تا به جبهه اعزام شویم ؛ علمای شهر از جمله آیت الله قاضی (ره) امام جمعه شهر و آیت الله مخبر دزفولی هم حضور داشتند…
اعزام نیرو تابستان ۶۱- علیرضا صباغ زاده نفر دوم ایستاده از سمت راست
«علیرضا صباغ زاده» که برای اولین بار قصد اعزام به جبهه را داشت؛ بامخالفت مسئول اعزام مواجه شده بود دلیل مخالفت هم کمی سن او بود ؛ او آن زمان حدود ۱۳ سال داشت؛ از طرفی بدلیل تک فرزند پسر بودن، بعضی از دوستان مخالف آمدن او به جبهه بودند…
سرانجام ماجرای اختلاف او با مسئولین اعزام به دو روحانی عزیز و معتمد شهر رسید ؛ آنها در سالن مسجد نشسته بودند؛ خودش تعریف کرد:
«…وقتی پیش آیت الله قاضی و آیت الله مخبر رفتم به آنها گفتم: مگر امام نگفته همه ما مسئول هستیم؟! مگر امام حسین(ع) جلوی قاسم (ع) را برای میدان رفتن گرفت؟! من هم می خواهم به وظیفه ام عمل کنم!
در این هنگام مرحوم قاضی که اشک در چشمانش حلقه زده بود قبل از اینکه من بتوانم عکس العملی نشان بدهم ؛ دست من را سمت خودش کشید و خم شد و دستم را بوسید و گفت: من بر این بوسه افتخار می کنم؛ پس از او مرحوم مخبر هم دستم را بوسید و با ذکر دعا در باره من و رزمندگان، یکی از مسئولین اعزام را صدا زد و به او سفارش کرد جلوی اعزام من را نگیرند…»
من که به این ماجرای او غبطه خوردم با شوخی به او گفتم: ناقلا! معلومه خدا خیلی دوستت دارد که اینجوری متمایزت کرد که هم امام جمعه وهم امام جمعه موقت که از علمای بنام منطقه هستند؛ اینجوری نسبت به تو ابراز احساسات کردند…
«علیرضا صباغ زاده» در عملیات مختلفی در واحد تخریب کار کرد و سرانجام «کربلای ۴» موعد آسمانی شدن او شد و ۴ دیماه سال ۶۵ به خدا رسید…
او در وصیتنامه اش نوشت: ما نه برای شهادت و نه برای پیروزی به جبهه می رویم ، بلکه برای انجام تکلیفی که داریم به جبهه می رویم و پیروزی و شهادت هدیه ای است که خداوند مقابل تکلیفی که انجام می دهیم نصیب ما می کند…