۲۳ام، شهریور ۱۳۹۲

www.roozevasl.com
telegram: @roozevasl
برخورد با مردم

امام علیه ‏السلام در برخورد با مردمان چهره راستین اسلام را ترسیم مى کرد، آن هم در عصرى که جلال و شکوه پوشالین دستگاه خلافت از این آیین، سیمایى دیگر ارائه مى‏داشت.

نخستین نکته اینکه او دیگران را هم داراى ارزش انسانى مى‏دانست و از این دیدگاه با آنان برخورد مى‏کرد. ابراهیم‏بن عباس مى‏گوید:
«هیچ نشنیدم و ندیدم کسى برتر از ابوالحسن رضا علیه‏السلام باشد. بر هیچ کس به سخن خویش بى‏مهرى و ستم روا نداشت، سخن هیچ کس را نبرید، هیچ نیازمندى را بى‏پاسخ نگذاشت، پاى خود در حضور هیچ کس دراز نکرد، در پیش هیچ کس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خویش را ناسزا نگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود مى‏نشست، بسیار در پنهان صدقه مى‏داد و به دیگران کمک مى‏کرد».

او حتى در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبود کرامت انسانى آنان را نادیده بگیرد و چیزى از حقوق آنان فرو گذارد. او حتى در ریزترین نکته‏ها این کرامت را پاس مى‏داشت.

یاسر خادم آن حضرت مى‏گوید: امام رضا علیه السلام به ما فرمود: «اگر بر بالاى سر شما ایستادم و در حال غذا خوردن بودید بلند نشوید تا غذا خوردن را به پایان برید». گاه یکى از ما را مى‏خواست و چون به او مى گفتند در حال غذا خوردن است مى‏فرمود : «بگذارید تا غذایش را بخورد».

او هیچ اندرز گونه‏اى را که با اصل کرامت انسان ناسازگار باشد نمى پذیرفت و همچنان بسادگى و دورى از تکلف در برخورد با دیگران ادامه مى‏داد.

یکى از مردمان بلخ مى گوید: در سفر امام به خراسان همراه او بودم. روزى سفره غذایى طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدایت، خوب بود براى اینها سفره‏اى جداگانه مى گستردى! امام فرمود: «خاموش! که خدا یکى است، پدر و مادر در همه ما یکى است و پاداش هر کس نیز به کردارهاى اوست».

او هرگز از برآوردن نیاز دیگران روى برنتافت و چونان که شیوه این خاندان و سرشت امامان است گشاده دستى و بزرگوارى را به غایت مى‏رساند، البته از آن پرهیز داشت که در برابر دادن چیزى به دیگران و برآوردن کارى براى آنان کرامت انسانى را از ایشان بستاند.

داستان آن مرد خراسانى مشهور است که چون از در راه ماندگى خود سخن به میان آورد و از امام کمکى خواست تا پس از رسیدن به شهر خود آن را از جانب ایشان صدقه دهد، به او فرمود تا بنشیند، و پس از آنکه اطرافیان رفتند به اندرون رفت و بى‏آنکه به خانه باز گردد دست از فراز در آورد و مرد خراسانى را خواست و دویست دینار به او داد و فرمود:
«این دویست دینار را بگیر و خرج راه کن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بیرون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا». چون بیرون رفت یکى پرسید: فدایت شوم، کرم و گشاده دستى شما بسیار است، اما چرا از آن مرد روى پوشاندید؟ فرمود: «از بیم آنکه مبادا خوارى حاجت خواستن را بدان سبب که حاجت او برآوردم در جهره‏اش ببینم. آیا نشنیدى سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله را که فرمود: آن که نیکى خود را بپوشاند کارش برابر هفتاد حج است».

مردى چنین گشاده دست است که چون یکى به او مى گوید: مرا به اندازه مردانگى خویش عطا ده، در پاسخ مى فرماید: «این در توانم نیست»، و آن گاه که او مى گوید: مرا به اندازه مردانگى خودم عطا ده مى‏فرماید: «این شدنى است».

همین امام است که چون تمام دارایى خود را در روز عرفه با تهیدستان قسمت مى‏کند و کسى مى گوید: چه زیان بزرگى کردى! در پاسخ مى فرماید: «این زیان نیست، بلکه سود است. آنچه را به وسیله‏اش پاداش و بزرگوارى فراهم آورده اى زیان مدان».

امام با آن همه گشاده دستى – که به جاى خود رواست – هرگز این صفت شایسته را برابر نهاده اسراف و تبذیر ریخت و پاش نمى‏داند و از کوچکترین کوتاهى در این باره نمى‏گذرد، چونان که به گفته خادم آن حضرت یاسر، روزى که غلامان میوه خورده و نیمخورده آنها را ریخته بودند برآشفته به آنان مى‏فرماید: «سبحان الله! اگر از آن بى‏نیازید کسانى هستند که به آن نیاز دارند؛ آنرا به کسى بدهید که نیازمند است».

این شخصیت متعادل است که از سویى در برخورد با فروتران فروتنى مى کند و چون تنها مى شود فارغ از کارهاى رسمى و دولتى اطرافیان خود از کوچک و بزرگ را گرد مى‏آورد، با آنان سخن مى گوید، با آنان همدم مى‏شود، و حشمت از خویش فرو مى‏نهد تا با او همدم شوند؛ و از سوى در برابر آن که خود را در ظاهر پرشکوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز مى‏ایستد و چون از او مى‏شنود که دوست دارد جامه خلافت بر تن او کند در پاسخ مى‏فرماید:
« اگر خلافت از آن توست تو را حق آن نیست که جامه‏اى را که خدا بر تنت کرده است بر تن دیگران کنى و اگرخلافت از تو نیست روا نیست آنچه را از تو نباشد به من بدهى». امام در برابر او موضع خویش در برخورد با خویشتن و هم در برخورد با دنیا را چنین ترسیم مى‏کند:

« به بندگى افتحار مى‏کنم،

… با بیرغبتى به دنیا، رهایى از شر دنیا را مى‏جویم،

… با دامن در کشیدن از حرامها نایل آمدن به سودهاى حقیقى را امیدوارم،

… با فروتنى در این سراى، بلندى نزد خداوند را خواهانم.»

نظري بگذاريد