مروری بر این حادثه ناگوار:
حضرت آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر تهران در حالی که مشغول سخنرانی بودند، توسط جوانی ۲۵ ساله از منافقین کوردل مورد سوء قصد قرار گرفتند و پس از جراحت شدید به مدت ۴۲ روز تحت معالجه قرار داشتند. خوشبختانه امام جمعه محبوب تهران و نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع از این سوء قصد، به دلیل کامل عمل نکردن بمب و تنها انفجار چاشنی آن ، جان سالم به در بردند، اما جراحات شدیدی بر ایشان وارد شد. براساس اخبار منتشره در همان زمان، آیتالله خامنهای «از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شدند. استخوان ترقوه ایشان شکسته شد و چند رگ و عصب دست راست ایشان نیز قطع شد و در نهایت دست راست ایشان سلامتیش را باز نیافت. تقدیر الهی چنین رقم خورده بود که ایشان برای آینده نظام حفظ و افتخار جانبازان در خیل جانبازان انقلاب اسلامی شوند.
مسجد ابوذر تهران، در یکی از جنوبیترین مناطق تهران واقع شده و آیتالله خامنهای مدتی در آن جا پس از نماز ظهر و عصر، سخنرانی میکرد و به پرسشها پاسخ میداد. همزمان با انفجار بمب در آن مسجد، بمبی نیز در میدان انقلاب تهران منفجر شد و بمب دیگری هم در تقاطع خیابان ولیعصر(عج) و طالقانی پیش از انفجار کشف و خنثی شد.
پس از اعلام خبر ترور آیتالله خامنهای که نمایندگی امام(ره) در شورای عالی دفاع و امامت جمعه تهران را برعهده داشت، حضرت امام خمینی(ره)، رهبر کبیر انقلاب، پیامی خطاب به ایشان صادر کردند، ایشان در بخش هایی از این پیام آوردند:”
اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین بن علی (ع) هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب میباشید، میزان تفکرسیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است. اینان در عمل غیرانسانی به جای برانگیختن رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریبخورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمیدانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟ من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.”
آیتالله خامنهای نیز در پاسخ به پیام محبتآمیز امام خمینی (ره)، با صدور پیامی اظهار داشتند:
“بعد از چهار روز که از این حادثه بر من میگذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم. هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیمالشان ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارد و دعا کنند در خودم احساس شرمندگی میکنم. در راه انجام وظیفه این گونه حوادث ، حوادثی نیست که اینهمه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان، کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعا شب و روز را در این کار گذاشته اند، این همه اظهار شد…. من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت اعلام میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادث این چنین ما هیچ انتظار نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی،…»
در آن مقطع آیتالله بهشتی رییس دیوان عالی کشور، محمدعلی رجایی، نخستوزیر، مجلس شورای اسلامی و سایر نهادهای انقلابی و آقای منتظری در پیامهای جداگانه ضمن محکومکردن سوء قصد به جان آیتالله خامنهای منافقین مسوول این اقدام برشمردند.
روزنامه کیهان به مدیریت وقت حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی در سرمقاله خود با عنوان “تودههای مردم از ماجرای ترور خامنهای میگویند” چنین نوشت:”دیروز بخش وسیعی از مردم در مقابل بیمارستان جمع شده بودند… دست به دعا برداشته بودند و با چشمهای اشکآلود از خدای خود میخواستند که امام جمعه تهران زنده بماند و توطئه آمریکا نقش بر آب گردد… از هر کس و هر دستهای که سوال میکردیم، مردم بلافاصله پاسخ میدادند که این کار، کار جنبشیها ( سازمان) است… عمو حسین گفت مگر در نماز جمعه این هفته شرکت نکردید؟ در آنجا آقای خامنهای به سران مجاهدین گفت شماها را خوب میشناسیم، شماها کار امریکا را آسان کردید… اما معلوم بود که جنبشیها نمیتوانستند کیفر آقای خامنهای را فیالمجلس ادا کنند! لذا “به زودی و به طور مضاعف” یعنی در همین دیروز به مسجد ابوذر رفتند و در ضبط صوت مواد منفجره گذاشتند.”
درگیریهای پراکنده مسلحانه و اقدام به بمبگذاری و آمادگی برای ترورهای گسترده توسط سازمان مجاهدین خلق از فردای سیام خرداد ۶۰ آغاز شد. دوم تیرماه بمبی در سالن راهآهن قم در لحظه پیاده و سوار شدن مسافرین منفجر شد و ۷ شهید و بیش از ۵۰ زخمی به جای گذاشت. فردای آن روز با هوشیاری مردم یک بمب قوی در جنب یک هنرستان دخترانه درتهران کشف و خنثی شد.
روز جمعه پنجم تیر نیز انتخابات میاندورهای مجلس شورای اسلامی در ۱۹ شهر کشور برگزار شد و حضور گسترده مردم در نمازهای جمعه در آن روز با تظاهرات و شعارهای گروههای مختلف مردم در مخالفت با بنیصدر و سازمان همراه بود.
آیتالله خامنهای امام جمعه تهران در سخنان خود ضمن ارائه تحلیلی از عملکرد سازمان مجاهدین خلق خطاب به سران آن گفته بود :”من سوابق و ضعفهای آنها را میدانم و خود آنها میدانند که ما به خوبی آنها را میشناسیم. من میگویم که خودتان را در تاریخ رسوا کردید و حرفهای خود را تخطئه نمودید… شما ای مجاهدین خلق مقابله خود را با دولت و حکومت اسلامی به حساب مقابله با ارتجاع میگذارید. ارتجاع با منطق اسلام یا منطق کمونیسم؟ ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد و شماها هستید که مرتجعید.”
وی همچنین در سخنان خود جوانان و نوجوانان هوادار سازمان را به تفکر و توجه به واقعیات و پذیرش نصایح خیرخواهان فراخواند و آنان را از دنبالهروی بدفرجام سران سازمان تحذیر کرد.
منافقین که از این ترور ناکام ماندند، دست از خیانت برنداشتند و یک روز پس این واقعه هفتم تیرماه، مقر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کردند که موجب شهادت دکتر آیت الله بهشتی و هفتاد و دو تن از یارانش شد؛ شهادتی که به فرموده حضرت امام (ره) در برابر مظلومیت شهید بهشتی چیزی نبود.
اما سازمان رسماً مسوولیت سوء قصد به آیتالله خامنهای را با وجودی که حتی بر قسمتی از بدنه داخلی ضبط صوت انفجاری با ماژیک نوشته شده بود: “هدیه گروه فرقان”، بر عهده نگرفت، در آن مقطع جزوهای نیز با امضای این گروه درباره این سوءقصد انتشار یافت.
در حالی که مؤسس و اعضای اصلی این گروه در سال ۵۸ و ۵۹ شناسایی و دستگیر شده بودند و هیچ تشکیلاتی از این گروه در سال ۱۳۶۰ در داخل کشور وجود نداشت که قادر به انجام یک اقدام مسلحانه باشد. در برخی از اعلامیهها و جزوات قبلی این گروه از بنیانگذاران و ایدئولوژی سازمان تجلیل و اعلام حمایت شده بود، و قرائن معدودی هم در مورد ارتباط تشکیلاتی سازمان با فرقان وجود داشت، اما آشکار بود که سازمان در همان آغاز عملیات تروریستی خود ـ در تیر ماه ۶۰ـ با طرح نام گروه فرقان و انتشار اعلامیه جعلی به نام آن گروه، کوشید، تا، هم چهره تروریستی خود را پنهان کند و هم علاوه بر انحراف افکار عمومی، مسوولان امنیتی و انتظامی را نیز گمراه کند.
معاون وقت دادستانی انقلاب در خاطرات خود تصریح کرده است که جواد قدیری یکی از طراحان انفجار مسجد ابوذر بود، وی که نام کاملش محمدجواد قدیری مدرس است و از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعد از سوءقصد نافرجام به آیتالله خامنهای متواری شد و از کشور گریخت. و در سال ۱۳۶۴، نام قدیری در لیست شواری مرکزی سازمان به عنوان “عضو مرکزیت” درج شد. در همان زمان در اغلب خبرهای مطبوعاتی و واکنشهای اقشار مختلف مردم و گروههای سیاسی، بدون کمترین تردیدی، سازمان مسئول انفجار مسجد اباذر معرفی و شناخته میشد.
بعدها نیز در بیانیه وزارت خارجه آمریکا درباره سازمان مجاهدین خلق، مجروح شدن آیتالله خامنهای یکی از مجموعه اقدامات تروریستی سازمان خوانده شد. سازمان نیز در نفی این واقعیت مجدداً اعلام کرد که سوءقصد به آیتالله خامنهای “قبل از شروع مبارزه مسلحانه مجاهدین” توسط گروه فرقان انجام شده “که هیچ ربطی به مجاهدین نداشت” و کاملاً آشکار است که سازمان بنا به دلایل سیاسی، حقوقی و تبلیغاتی، به رغم پذیرش رسمی مسئولیت بسیاری از اقدامات تروریستی بعدی خود، همچنان مایل و قادر نیست که به نقش خود در انفجار ششم تیر اعتراف کند.
حسین نواب صفوی یکی از رابطهای اصلی بنیصدر و سازمان نیز پس از بازداشت، به رغم اینکه تأکید داشت که بنیصدر برای مقابله با نظام بر “بسیج مردم” تکیه میکرد، با تردید تصریح کرد که این نکته هم مطرح شد که “اگر نتوانیم مردم را بسیج کنیم، باید اینها را فلج کرد، یک چیزی در همین حدود، شاید گفت باید سران را از بین برد.”
رجوی نیز پس از اختلاف با بنیصدر دیدگاههای او را در مورد ترورهای سال ۶۰ با به کار بردن الفاظ ناشایست درباره بزرگان نظام چنین تبیین کرد: «آقای بنیصدر به خوبی به یاد دارند که در آن اوایل … رفسنجانی را در شمار «خمسه خبیثه» واجبالقتل دانسته و به تأکید خواستار آن بودند که در ردیف بهشتی ملعون ـ که هر دو نفر به اضافه سه نفر دیگر دستشان تا مرفق به خون و جنایت آلوده بود ـ مهدورالدم و شایسته مجازات شناخته شود.»
رجوی در بیانی دیگر با تحقیر دیدگاه بنیصدر مینویسد:«… آنچه بنیصدر از مبارزه مسلحانه مجاهدین انتظار داشت، اساساً چیزی جز دفع شرّ تعدادی از مهرههای بالای رژیم نبود…»
رییسجمهور معزول که خود به دستاویزی برای شورش مسلحانه سازمان تبدیل شده بود، با تأکید یا در واقع اعلام موافقت خود با آغاز ترور مسئولان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی، تسریع در اقدام برنامهریزی شده قبلی سازمان را خواستار شده بود.
بعدها، سودابه سدیفی، مشاور بنیصدر، در پی دستگیری اعتراف کرد که پس از عزل قانونی رییس جمهور و پنهان شدن او، بنیصدر به رجوی پیام داد که «باید شروع به زدن رأسهای آنها [ حاکمیت نظام جمهوری اسلامی] نمود، چاره دیگری نیست.»
حجت الاسلام والمسلمین رضا مطلبی امام جماعت مسجد ابوذر تهران نیز در بیان خاطرات خود از روز انفجار آن مسجد آورده است:« دقیقاً یادم هست روز سهشنبه یا چهارشنبه بود که روزنامه جمهوری اسلامی نوشت که چنین مراسمی روز شنبه ششم تیرماه در مسجد ابوذر برگزارمی شود. آن بزرگوار در آن روز حدود نیم ساعت و یا سه ربع به ظهر شرعی مانده بود که به مسجد تشریف آوردند و نماز ظهر به امامت ایشان خوانده شد. من هم تنی چند از برادران مسجد را برای جمعآوری و تنظیم سوالها آماده و جلسهای کاملاً منظم و آرام را مهیا کرده بودیم. آقا در مقابل تریبون ایستادند و من هم در مقابل ایشان نشسته بودم. صف نماز جماعت هم به همان صورت باقی بود. آقا مشغول صحبت شد و مقدمه صحبت ایشان، به نظرم این گونه بود که آنچه از صدر اسلام تاکنون موجب شکست مسلمانان شده، از ناحیه توطئهها و شایعات بوده و مسلمانان هیچ وقت در غزوات و جنگها از دشمن شکست نخوردند؛ بلکه در هر شکست مسلمانان، توطئه و شایعه به نحوی دخالت داشته است. بعد هم بحث را به زمان خودشان و امام(ره) کشاندند و به بعضی از شایعات مطرح آن روز که علیه مسؤولان نظام رواج داشت، پاسخ گفتند. همین طور که نشسته و مشغول استماع سخنان ایشان بودیم، یک لحظه دیدم که سایهای پشت سر من پیدا شد و متوجه شدم کسی به طرف من میآید. برگشتم و دیدم که یک آقایی ضبط صوتی در دست دارد و به طرف تریبون در حرکت است. جمعیت را شکافت، جلو آمد و ضبط را روی تریبون قرار داد.»
وی افزوده است: «محل ضبط صوتها را در بیرون و در محوطه حیاط مسجد تعبیه کرده بودیم. ضبط صوتهایی که شاید تعدادشان نزدیک به پنجاه دستگاه میرسید. ولی این فرد به گونهای وانمود کرده بود که گویا ضبط من ضعیف است و از دور صدا را نمیگیرد. از سوی دیگر، در آن روز شائبهای مبنی بر ترور، آن هم به این صورت وجود نداشت. یعنی تا آن زمان سابقه نداشت که با کار گذاشتن مواد منفجره در داخل ضبط ، بخواهند مسؤولان را ترور کرده باشند و حتی به ذهن ما و هیچ یک از محافظان ایشان هم چنین چیزی خطور نکرده بود.»
مطلبی خاطرنشان کرده است:« به هر حال، این فرد آمد و ضبط را روی تریبون قرار داد و داخل جمعیت نشست. ضبط را هم طوری قرار داده بود که در قسمت چپ بدن آقا باشد تا در صورت انفجار، مواد منفجره مستقیم به قلب اصابت کند و ایشان در جا شهید شوند. مدت زمانی از گذاشتن ضبط روی تریبون نگذشته بود که بلندگو شروع به سوت کشیدن کرد. قاعده این است که سخنرانان در چنین شرایطی، معمولاً برای رفع این مشکل، جابجا شده و یک تکانی به خود می دهند و یا به جلو و عقب می روند. آقا علی الظاهر هنگام سوت کشیدن بلندگو، تکانی به خود داده و به سمت چپ حرکت کرده بودند که این لحظه با لحظه انفجار همزمان شد. از این رو مواد منفجره ای که قرار بود به قلب ایشان اصابت کند، بر اثر این جابجایی، به دست راست و به قسمت راست بدن ایشان اصابت کرده بود. یک دفعه دیدم صدایی در مسجد پیچید و من نشسته بودم و دیدم که آقا در حالی که ایستاده بودند، به زمین افتادند.»
وی در ادامه بیان خاطرات خود آورده است: «صدای شیون و ضجه مردم بلند شد و همه به ویژه بانوان بر سر و صورت خود میزدند که ما بیچاره شدیم و آقا را شهید کردند. من در آن لحظه اول تصورات زیادی از چگونگی این ترور داشتم. گاهی فکر میکردم از یکی از خانههای مقابل به سوی ایشان شلیک شده، گاهی تصور میکردم از خیابان و از پشت سر ایشان را هدف قرار دادهاند و یا فکر میکردم از میان خانمها بوده است. به هر حال، خیلی حیران این مسأله بودم. »
مطلبی میافزاید:«به بنده و محافظان و جمعیت حاضر آسیبی نرسید. بلکه عمده آسیبها متوجه ایشان بود و بیشتر مواد منفجره به دیوار مسجد اصابت کرده بود که ما قبل از بازسازی مسجد، به مدت چند سال، آن آثار را نگه داشتیم. به هر حال، در همین گیر و دار مردم گفتند که مواد انفجاری اینجاست. دیدم که ضبط صوتی است که مثل کتاب باز و به دو تکه تبدیل شده است. بعد از آن آقا را سریع از مسجد به بیمارستان بهارلوی تهران و بعد هم به بیمارستان شهید رجایی فعلی انتقال دادند. »
وی همچنین خاطرنشان میسازد: «بلافاصله پس از انتقال ایشان به بیمارستان، من هم به آن جا رفتم. بسیاری از مسؤولان به بیمارستان آمده بودند. مقاماتی از کابینه و مجلس حضور داشتند و دکتر منافی وزیر بهداشت نیز شخصاً به بیمارستان آمده بود. پس از آن موضوع تا کنون چند مرتبه شخصاً به خدمت ایشان رسیدهام و اتفاقاً یک بار به همراه آیتالله جنتی و از سوی سازمان تبلیغات اسلامی، با ایشان ملاقات داشتم. آقای جنتی حاضران را به ایشان معرفی میکرد و وقتی به من رسید، سرم پایین بود. آقا فرمودند که من کاملاً ایشان را میشناسم. آقای جنتی گفتند که ایشان به خاطر آن واقعه از شما شرمندگی دارند که آقا فرمودند نباید این طور باشد. سلام مرا به مردم مسجد ابوذر برسانید و بگویید که من امیدوارم بتوانم در اولین فرصت سری به آن جا بزنم و دیداری با مردم داشته باشم. یک بار هم در یکی از دوره های انتخابات، برای دادن رأی به مسجد تشریف آوردند.»
خدا سایه رهبری رو برای انقلاب حفظ کنه تصور نبودنشون هم مشوشم میکنه