کفّ نفس
راه كه ميرفت سرش پايين بود تا نكند چشمش به نامحرم بيفتد. بارها اتفاق افتاده بود که خواهرش چندين بار در خيابان از كنارش رد شود ولي تا محمد را صدا نميکرد، او را نميشناخت؛ چون...
راه كه ميرفت سرش پايين بود تا نكند چشمش به نامحرم بيفتد. بارها اتفاق افتاده بود که خواهرش چندين بار در خيابان از كنارش رد شود ولي تا محمد را صدا نميکرد، او را نميشناخت؛ چون...