این شعر زیبا منتسب به یکی از دوستان هیئت روضت العباس است که به مناسبت پنجمین سالگرد عروج ملکوتی شیخ رضا ابوالقاسمی پور است که به مخاطبین محترم تقدیم می شود
تو و یک مسجد و یک منبر عشق
سخن ها گفتی از پیغمبر عشق
ندیدی جبهه های جنگ را نه
ولی ساکن شدی در سنگر عشق
غم هجران مهدی در دلت بود
نمی دانم رسیدی در برِ عشق؟
غم میخ در و پهلـــــــوی مادر
که خواندی روضه ی نیلوفر عشق
هنوز از عشق عینش را نخواندیم
تو امــا پر زدی تا آخــــر عشق
همان ساعت که ساقی سوخت جانش
هراسان شد نگاه ساغر عشق
تو رفتی آسمان بارید آن روز
امان از چشم خیس و مضطر عشق
کنون ماییم و جای خالی دوست
که شد پرپر کنار پیکــــر عشق
اگـــر چه رفته ای دیگــر از اینجا
نشـــد هجـــرانت اما باور عشق
شعر از : هور