۲ام، خرداد ۱۳۹۲

www.roozevasl.com
telegram: @roozevasl

دعا یا عشق بازی با خدا
همیشه یک نگاه متکبرانه نسبت به حضرت حق وجود دارد . آن نگاه ، نگاهیست که انسان همه چیز عالم را در یک روند طبیعی نگاه می کند.

می گوید : خدای متعال ما را آفرید ، چون ما را آفرید باید به ما بدهد و ما نیازی نیست از خدا مطالبه کنیم . آدم هایی را که اصلاً اهل طلب کردن نیستند ، اهل این نیستند که حالا احتیاج خودشان را هرچه که هست ببرند در خانه ی خدا ، (ما نمی گوییم چه بخواهید ، هر چه که بخواهید !؟ بالاخره هر آدمی یک آرزویی دارد ) بعضی از آدم ها متاسفانه برای رسیدن به آرزوهای خودشان هم هزینه نمی کنند .
نمی شه که بگی من چنین آرزویی دارم بعد می خواهم همین جوری این آرزو تحقق پیدا کنه ، آدم هر آرزویی که داشته باشه ، این طلب به این سادگی ها تحقق پیدا نمی کند، یکسری آدم ها اصلاً از خدا چیزی نمی خواهند ، فکر می کنند خدا آنها را آفریده همین جوری باید برایشان خرج کنه ، خصوصیت بارز این جور انسان ها نارضایتی از حضرت حق است ، دائم الشکوه هستند ، همیشه اعتراض دارند ، همیشه بهانه دارند برای بد زندگی کردن ، بهانه دارند برای بد بودن ، برای گناه شان ، برای کم کاری هایشان ، هیچ وقت خود را سرزنش نمی کنند ، هرچه که داشته باشند باز هم معترض اند ،می گویند : ما هیچ چیزی نداریم ، خدا باید این جوری برای ما کار می کرد ، اما کار نکرد ،

دلیل عمده اش این است که در رسیدن به آن آرزوهایشان ، خودشان را سهیم نمی دانند ؛ چون مطالبه نمی کنند ، چون خدا را از صفحه ی وجودیشان به یک کلی خط می زنند و کنار می گذارند ، به همین دلیل همیشه معترضند ، اهل دعا نیستند ، آدم هایی که می گویند کم داریم ، نداریم ، نمی رسیم ، نمی شه ، بعد نگاه به زندگیشان می کنی می بینی دارند ،می توانند ، اتفاقاً خدا به آنها داده اما این ها ناراضی اند ، این ها آن تیکه ی خواستن از خدا را در زندگیشان حذف کردند . گروهی که اصولاً ارتباط با خدا را در دعا متجلی نمی بینند .
چیزهای مهمی در این عالم هست ، ارزش دارد که به آن ها برسیم ، خیلی جایگاه دارند . آدم وقتی می خواهد به یک کالای باارزش در زندگی دست پیدا کنه باید خودش را بشکند ، بشکند خودش را تا به آن مقامی که باید برسد ، برسد ، وگرنه نمی تواند برسد .

تکبر، خود را گرفتن ، مطالبه نکردن ، کوچک است ، نمی شود عظمت را در آن جستجو کرد ، نمی شود به آن امتیازات در زندگی دست پیدا کرد ، لذا امیرالمومنین می گوید : در طلبت اول در محضر حق سائل باش، سائل یعنی چه ؟ یعنی گدا ، یعنی افتاده باش ، یعنی احساس کن هیچ چیزی نیستی ، عددی نیستی، کسی نیستی ، این را اول بفهم ، نگاه به خودت نکن ، فقط نگاهت به آسمان باشد ، آن وقت می روی در خانه ی حضرت حق مطالبات دنیایی ات هم شیرین می شوند ، مثل آن عاشقی نمی شوی که رفت در خانه ی معشوق را زد ، معشوق هم منتظر بود گفت الان این عاشق می یاد دیگه با ما حرف بزنه ،(خدای متعال منتظر است ببیند بنده هایش می آیند در می زنند چه می خواهند بگویند ، چه مطالباتی دارند ، چه جوری مطالبه می خواهند کنند ، چه حالتی دارند در مطالبه هایشان ) رفت در خانه ی معشوق را زد ، معشوق سراسیمه آمد در را باز کرد که این عاشقه آمده حالا می خواهد دو کلمه با او حرف بزند ، خوب یک احوالپرسی کرد ، خوب حال شما خوبه ؟ فلانی یک لامپی می خواهیم ببندیم اگر نردبان دارید بی زحمت بدهید ، حال این معشوق گرفته شد ، معلوم است عاشق نیست ، عاشق وقتی معشوق را می بیند یادش می رود آمده دنبال نردبان ….خیلی ها هستند برای گرفتن حاجتی می روند در خانه ی خدا آنقدر ذلیل درگاه خدا می شوند یادشان می رود حرف بزنند ، چه می خواستید ؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند : خدای متعال در باره ی کسانی که به هنگام مناجات با او خواسته هایشان یادشان می رود فرموده که : من خودم ضمانت می کنم خواسته هایشان را چندین برابر قشنگ تر به آنها بدهم ، من که یادم نمی رود او برای چه آمده ، ولی او در اثر این ذلت و عشق وقتی می خواهد مطالبه کند غرق در مناجات من می شود من را پیدا می کند .
امیرمومنان درابتدای دعا خیلی زیبا شرح می دهد می فرمایند : پنج صفت برای مطالبه هایتان باید داشته باشید ، اولاً خواسته ی شما بی ادبانه نباشد ، حالت شما بی ادبانه نباشد ، “اللهم انی اسئلک سوال خاضع متذلل خاشع ، خدایا من ِعلی آمده ام در خانه ات حالتم حالت خضوع است ، خضوع یعنی چه ؟ یعنی ادب.خضوع حالت ظاهر را می گویند ، من گردنم کج است ، من شکسته ام ، دستم بالاست ، ادب ظاهری.
در اوصاف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله )وقتی دعا می کرد در محضر خدای متعال با یک گردن شکسته و دست بالا آمده مثل گدایی که از فقر و دست تنگی دارد التماس می کند به یک کسی که یک لقمه نان به او بدهد ، آن جور خدا را عبادت می کرد ، گاهی اصحاب دلشان به حال پیامبر که عبادت می کرد می سوخت ، ما اگر یک جایی بودیم یک فرشی نبود برای نماز خواندن ، می گوییم : نمی شود اینجا خاکی می شویم ، دلیلش این است که احساس می کنیم ما کسی هستیم نمی شود ، ارزش ندارد برای عبادت خدا لباسم خاکی شود .
وقتی امیرالمومنین (ع) به نماز می ایستاد چهره قرمز می شد همه ی وجودش، اندامش به لرزه در می آمد ، به او می گفتند : آقا جان چرا اینجوری می شوی موقع نماز؟ می گفت دارم با کسی حرف می زنم که خیلی بزرگ است ….ببین حقارت خودش را چقدر دارد نگاه می کند ، دقیقاً عین عبارت حضرت است !
درخواست تو باید یک ویژگی دیگر هم داشته باشد : عزت مدارانه نباشد ، اتو کشیده نباشد ، وقتی با خدا حرف می زنی درست است مودب کلماتت را به کار می بری ، درست است حالت تکبر نداری اما نیازی نیست ما خودمان را در مقابل خدا اینقدر بشکنیم ؛ ما راحت عبادتمان را می کنیم چه اشکالی دارد ؟ این عبادت ، عبادت عزت مدارانه است . خدا می فرماید : تو حق نداری این جا عزت داشته باشی .

امیرالمومنین این عزت را هم سرکوبش می کند ، در کنار خضوع یک ذلت باید باشد ، یک چیزی به اسم فرار از عزت ، اسمش را می گذاریم چی ؟ خاشع ، خشوع قلب . پدیده ی دیگر این است که : شما تمام آن چیزی را که احساس می کنید سعادت است در دست خدا ببینید ، یعنی از غیر چشمت را بکنی ، چشمت به عزت دیگران نباشد ، چشمت به جیب دیگران نباشد ، این مرحله ی سختیست . امیرالمومنین (ع) می فرماید : همه ی آن چیزی را که احساس می کنی باید به آن برسی ، در دست خدا باید بدانی ، که بعد بنشینی دعا کنی ، اگر احساس می کنی یک ذره از آن چیزی که در دست خدا هست در دست دیگران هم هست و دیگران هم می توانند آن را برای شما تامین کنند ، دعای تو ارزشی ندارد ، تو باید خیلی عظیم تر بیاندیشی ، خیلی بزرگتر باید فکر کنی ، آن چیزی که در نزد خدای متعال هست در دست دیگران نیست .
پنجمین شرط باید این باشد که بیشترین اشتیاق را در وجود خودت نسبت به آن سعادتی که فقط در دست خداست ، داشته باشی . شرایط سخت شد ، ولی امیرالمومنین چنین حالت هایی را دارد در دعای کمیل : یک خضوع ، برخورد مودبانه دو : ذلت و دوری از تکبر سه : خشوع ، یک تواضع قلبی ، ندیدن خود محض به طور مطلق چهارم اینکه : همه چیز را در دست خدا ببینی نه در دست غیر . پنجم اینکه : مشتاق آن چیزی باشی که حالا در دست خداست .
اللهم انی اسئلک خاضع متذلل خاشع ، من کسی ام که ذلیلم ، فقیرم ، مثل گداها آمدم در خانه ات خدا، من کسی ام که مقداری ندارم ، من کسی ام که ارزشی ندارم ، من کسی ام که بهایی ندارم ، و اسئلک سوال من اشدت فاقته ، مثل یک کسی که خیلی گرفتاری ها به او فشار آورده ، من اشدت فاقته ، بدبختی اش خیلی شدید است ، آدمی که خیلی بدبختی اش شدید باشد چطور برای بدبختی اش کار می کند ، مطالبه می کند ، و انزل بک عند شدائد حاجه ، مثل کسی که حالا حاجتش را در دست تو پیدا کرده ، در این همه عالم گشته ، گشته و گشته ، دیده آن کالایی که آرامش می کند دست توِ خداست ، آن پیش توِ ، من این حاجت را آن جا پیدا کردم ، و عظم فیما عندک رغبته ، رغبتش به آن چیزی که در دست تو زیاد است ، تمام امیدش ، تمام آرزویش، بر می گردد به دست خدا ، رفقا استجابت این دعا دیگه ردخور ندارد ، بعضی ها می گویند چرا دعایمان مستجاب نمی شود ، خدا انگار به ما توجه نمی کند ، فقط برمی گردد به نوع خواسته هایمان ……

نظري بگذاريد